ماجراهای امر به معروف ونهی از منکر(1)
بسم الله الحکیم العلیم
از زمانی که تصمیم گرفتم که به این وظیفه ی مهم دینی خودم عمل کنم خیلی سال می گذرد و در این مدت موارد مختلفی را تجربه کرده ام که اگر فرصت کنم مایلم آن را با دیگران در این فضا در جریان بگذارم تا ببینند که چگونه می توان با تذکری ساده اثر گذار بود هر چند که این تذکر با رعایت مواردی مؤثر تر خواهد بود که ذکر آنها را به وقتی دیگر موکول می کنم.
به عنوان اولین تجربه در سال جدید که واقعا متمایز با موارد قبلی بود ، موردی بود که در عید امسال و در کنار دریای خزر برایم رخ داد.
صبح حدود ساعت 8 و نیم با خواهرم به کنار دریا رسیدیم و مشغول حرف زدن و پیاده روی بودیم که از دور سه نفر را دیدیم که به سمت ما می آمدند. دو خانم جوان و یک آقای هم سن و سال آنها که در بین این دو خانم بود. با کمال تأسف دیدم هر دو خانم سربرهنه هستند. به خواهرم اشاره کردم و گفتم به سمت آنها برویم.
( علت متمایز بودن این مورد، همین بی خیالی آنها در برهنگی سرهایشان بود که متأسفانه دارد بسیار عادی می شود و طبیعتا مسئولیت امثال ما را بیشتر می کند) همین طور که به جلومی رفتیم یکی از آنها که نمی دانم متوجه ما شد یا نه کلاه کاپشن خود را روی سرش گذاشت ولی دیگری نه. نگاهم را به دومی دوختم و به سمتش آهسته قدم برداشتم.طوری که متوجه شدند.آن آقا به خانم بی حجاب کنار خودش با خنده گفت : داره میاد ارشادت کنه!
و وقتی من به آنها سلام کردم بدون اینکه حرفی زده باشم بنده ی خدا کلاه کاپشنشو روی سرش گذاشت!!! و من با لبخند از کنارشان گذشتم!همین!
گاهی اوقات نیازی به حرف زدن نیست. ولی متأسفانه همین را هم ما ها که معتقد به احکام الهی هستیم دریغ می کنیم.
البته در آن روزهای کوتاهی که در شمال بودیم متأسفانه با چندین مورد برخورد کردیم که بی حجاب بودند ولی آنها مانند این مورد اولی از دیدن امثال من رفتارشان را تغییر ندادند که لازم شد بروم و تذکر بدهم. مثل مواردی که در جنگل دیدم. با خونسردی و لبخند برلب به سمت دو خانمی رفتم که روسری هایشان را روی شانه انداخته بودند. سلام کردم و گفتم : خانمها روسری هاتون افتاده و مقابلشان فقط ایستادم تا سر کردند و رفتم.
ایستادم چون نشان بدهم برای من این مسأله مهم است و اگر سوالی داشتند و یا حرفی زدند باهم گفتگو کنیم ولی جالب بود که کار به این حرفها نکشید و هر دو روسری هایشان را بر سر کردند.
من نمی خواهم بگویم که این قبیل تذکر دادنها همه ی مسئله را از ریشه درست می کند ، نه! ولی معتقدم که این حداقل کار و وظیفه است. هم به فرد خاطی می فهماند که هستند کسانی که تو را تأیید نمی کنند و مخالف رفتار تو هستند و هم این امکان را بوجود می آورد که باب گفتگو باز شود و اگر فرد مقابل گره ذهنی ای نسبت به این مسأله داشت برایش باز شود. بنابراین لازم است هم آمادگی این را داشته باشیم که در صورت نیاز با هم به گفتگو بنشینیم و هم اگر توانستیم این تذکر را با کمک افراد دیگر انجام دهیم تا تأثیر بیشتری ایجاد کند.
جامعه ی اسلامی باید به این حد از بلوغ فکری و عملی برسد که فضای جامعه حیاط خلوت کسی نیست. هر کس با هر اعتقادی که دارد باید به ضوابط جامعه و حریم افراد احترام بگذارد. همانطوری که من و امثال من حق نداریم به کنکاش عقاید دیگران و رفتار آنها در حریم های خصوصی شان بپردازیم دیگران هم مجاز نیستند با هر ظاهر و رفتاری که خواستند در محیط اجتماع حاضر شوند.این یک اصل مسلم در زندگی اجتماعی است و همه ی جوامع انسانی ، کم و بیش، بسته به میزان رشد اجتماعیشان آنرا پذیرفته اند؛ البته در غیر مواردی که شرع و دین معین کرده! گویی همه حق دارند برای اجتماع قانون و مقررات وضع کنند غیر از خالق عالم! و اگر کسی خواست که قانون و مقررات او که از همه حکیم تر و عالم تر است در جامعه اجرا شود، فریادها بلند می شود که ای داد آزادی نداریم و چه چه ! ولی مثلا اگر گفته شود همه ی افرادی که وارد فلان کارگاه ساختمانی می شوند باید با تجهیزات ایمنی وارد شوند این مانع آزادی آنها نیست! یا اگر سوار قایق می شوند باید جلیقه ی نجات بپوشند یا هنگام سوار شدن به هواپیما یا ماشین باید کمربند ایمنی را ببندند و یا قوانین مربوط به رانندگی را رعایت کنند، اینها مانع آزادی افراد نیست! نه ! حقیقت این است که جامعه ای که افراد آن به فکر حقوق سایرین نیستند و فقط راحتی خود را می خواهند و البته به فکر ایمنی خود هم از خطرات احتمالی نیستند ، جامعه ای رشد یافته و مترقی نیست. امر به معروف و نهی از منکر دقیقاً می خواهد به افراد جامعه بفهماند که هنگام ورود در اجتماع بایستی برای حفظ کیان جامعه ، خودت را ملزم به یکسری رفتار و آدابی کنی که موجب حفظ سلامت و امنیت جامعه شود نه اینکه حضورت هم برای خودت خطر آفرینی کند و هم برای دیگران.
مایلم که در خصوص مواردی که در این موضوع برایم پیش آمده بازهم بنویسم که اگر خدا خواست و توفیق حاصل شد این کار را خوهم کرد.